وتو ای حسین !
با تو چه بگویم ؟
« شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل »
وتو ای چراغ راه ٬
ای کشتی رهایی ٬ ای خونی که از آن نقطه صحرا ٬ جاودان می طپی ٬و می جوشی ٬ و در بستر زمان جاری هستی ٬ وبر همه ی نسل ها می گذری ٬ و هر زمین حاصلخیزی را سیراب خون می کنی ٬ و هر بذر شایسته را٬ در زیر خاک٬ می شکافی٬ و می شکوفانی ٬ ونهال تشنه ای را به برگ و بار حیات و خرمی می نشانی ٬
ای آموزگار بزرگ شهادت !
برقی از آن نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن ٬
قطره ای از آن خون را در بستر خشکیده و نیم مرده ی ما جاری ساز ٬ و تَفی از آتش آن صحرای آتش خیز را به این زمستان سرد و فسرده ی ما ببخش .
ای که مرگ سرخ را بر گزیدی تا عاشقانت را از مرگ سیاه برهانی ٬
تا با هر قطره خونت ٬ ملتی را حیات بخشی ٬ وتاریخی را به طپش آری ٬ و کالبد مرده و فسرده ی عصری را گرم کنی ٬ و بدان جوشش و خروش زندگی و عشق و امید دهی !
ایمان ما ٬ ملت ما ٬ تاریخ فردای ما ٬ کالبد زمان ما ٬
به تو وخون تو محتاج است .
(دکتر علی شریعتی )
:: بازدید از این مطلب : 474
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0